آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

آیسان نخودچی مامان و بابا

پایان 7 ماهگی

سلام زندگی مامان امروز یک هفته هست که وارد 8 ماهگی شدی شیرین عسلم اولین روز 8ماهگیت بردمت درمانگاه واسه کنترل ، خداروشکر همه چیز عالی بود.وزنت 9،750 و قدت 74 بود که روی نمودار عالی بود.امیدوارم تا آخرش همینجوری باشی و واسه دندون درآوردن وزن کم نکنی... از شیطونیات که هرچی بگم کمه،وقتی تو روروئک میشینی با سرعت میری سراغ میز تلویزیون و کلا هرچی تو دستت بیاد میکشی، یاد گرفتی بشینی و سینه خیز جلویی بری و الانم داری سعی میکنی چهاردست و پا بری، البته روی پاهات حالتشو میگیری ولی خودتو پرت میکنی جلویی... یه چندباری هم باصورت اومدی پایین  و اینکه دیگه تو کریر نمیشینی و خودتو میندازی پایین.از باباییت بگم که وقتی درو باز میک...
27 مرداد 1394

روزت مبارک دخترم

  دختر داشتن قشنگه... دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی دختر داشتن یعنی کمدی پرار لباسهای خوشرنگ دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکهای ریز و درشت دختر داشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادر و دختری کنار یه تخت کوچیک صورتی دختر داشتن یعنی یه کشو پراز گل سرهای رنگی رنگی دختر داشتن یعنی لاک های رنگ و وارنگ خنده های از ته دل،موهای بلند،دامن های زیبا... در یک کلام دختر داشتن یعنی عشق... دخترکم روزت مبارک عشق مامان اصلا دوست ندارم زود بزرگ شی از شاد بودن و سادگی و قهقهه زدن و لوس شدن لذت ببر،آروم آروم بزرگ شو و  زود به دنیای ما آدم بزرگها نزدیک نشو...از هیجان کودکیت لذت ببر قشنگم دخترم...
27 مرداد 1394

دخمل شیطون

عشق کوچولوی مامانی از وقتی وارد 7 ماهگی  شدی یاد گرفتی تا روی دستهات بلند بشی , دستهات رو میزاری زمین و خودت رو روی دستهات بلند میکنی ولی هیچ خبری از سینه خیز رفتن نبود.البته دیروز یاد گرفتی که سینه خیز عقبی بری. هفته ی دیگه وارد 8 ماهگیت میشی.البته دور در جاهم بلدی بزنی مامانی.چند روز پیش برای سنجش شنوایی رفتیم درمانگاه که خدارو شکر عالی بودی و مثل نوزادیت یه گوشت شنواییش بیشتره؛ یادم باشه نصیحت هامو تو اون گوشت بهت بگم از شیطونیات بگم که از همون درمانگاه انقدر دستگاه شنوایی سنج و خودکار و کاغذ و کشیدی و شیطونی کردی که مسئولش گفت حتما یکسالگی خواب بیارش.منم یه خورده ناراحت شدم البته حق داشت جدیدا خیلی شیطون شدی جیگ...
9 مرداد 1394

من یه مامانم

من يه مامانم....... خيلي وقته كه ديگه لباساي قبلم اندازم نيست اما......ازينكه ميبينم فرزندم روز به روز با بزرگ شدنش لباساش ديگه اندازش نيست حس خيلي خوبي دارم. چاق شدم و اندامم ديگه مثه قبل نيست.... اما وقتي فرزندم و نگاه ميكنم و قد و بالاشو ميبينم ذوق ميكنم خيلي وقته كه ديگه وقت نميكنم ارايش كنم ...اما وقتي فرزندم اراسته است و زيبا همه چي يادم ميره. خيلي وقته كه براي خودم وقت زيادي ندارم ....اما ازينكه تمام وقتم صرف رسيدگي به فرزندم ميشه يه جور خاصي خوشحالم خيلي وقته كه نتونستم غذامو تا گرمه و لذت داره تا اخرش بخورم......اما وقتي فرزندم شيرشو با ميل ميخوره و تموم ميشه انگار خوشمزه ترين غذاهاي دنيا رو خوردم خيلي وقته نتونستم كتا...
8 مرداد 1394
1